مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
قـرار بـود بـیـایـی کـبــوتـرش بـاشـی دوبـاره آیــنـهای در بـرابـرش بـاشـی نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی مـیـان راه، پـرسـتـوی پـرپـرش باشی مدینه، شهر غریبی برای فاطمههاست نخواست گم شده، چون قبر مادرش باشی به قم رسیدی و گم کرد دست و پایش را چو دیـد، آمـدهای سـایـۀ سـرش بـاشی اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد که تا همیشه، تو یـاس معطرش باشی خـدا، تو را به دل تـشنۀ زمین بخـشید که تا بهـار بـیـایـد، تو کـوثـرش باشی که تا طلوع قیامت، شفاعت از تو رسد که تا رسیدن محشر، تو محشرش باشی کـرامـتـت، هـمه را یـاد او مـیانـدازد به تو چقدر میآید، که خواهرش باشی رسول گفت: که در طوس، پارۀ تن اوست نـشـد رسـولِ سـلام پـیـمـبـرش بـاشـی خدا نخواست، تو هم با جوادِ او، آن شب گـواه رنـج نـفـسهـای آخـرش بـاشـی نخواست باز امامی، کنار خواهر خود نخواست زینبِ یک شام دیگرش باشی |